Quantcast
Channel: پاتوق رمان |دانلود کتاب و رمان »دانلود رمان epub
Viewing all articles
Browse latest Browse all 74

دانلود رمان راز سر به مهر

$
0
0

عنوان رمان:راز سر به مهر

نویسنده:Mandana70

تعداد صفحات پی دی اف:۳۴۶

منبع:سایت نودهشتیا

 

منتشر شده برای کامپیوتر(pdf)، موبایل(java)، اندروید(apk)، اندروید؛ تبلت؛ آیفون؛ آیپد(epub)

 

خلاصه:داستان در مورد پسریه که بعد از ۷ سال دوری از کشور و خانواده اش به ایران برمیگرده که البته این بازگشت مثل رفتنش از ایران خیلی مطابق میلش نبوده ، توی بازگشتش مجبور به ملاقات با خانواده و دوستانش میشه و در خلال این دیدار ها اتفاقاتی براش می افته که بعضی از اونها مسیر زندگیش رو تغییر میده .

 

 

 

 

 

 

آغاز رمان:
دانش می گفت :
- سیاوش جان تو رو به روح سپهر یکم زودتر برو پیش حاجی ، یه سلامی یه علیکی اون که رفته ، نذار چشم انتظار توام بمونه داداشم زخم نشو تو این مصیبت ، عصای دستش باش .
اما نشد ، منی که همیشه زخم بودم واسه سید خلیل ! سید خلیلی که همیشه درد بود به جای مرهم واسه من ! دیگه چه سلام و علیکی .
نشد ، زودتر که نشد هبچ ، دیرتر هم اومدم ، تازه انقدر دور وایسادم از مراسم و آدما که نمیشه حتی چهره ی سید خلیل و واضح ببینم …
اومدم پشت این درخت تنومند و زجه های سارا رو میشنوم ، از اولشم سارا سپهر و از من بیشتر دوست داشت .
نگام می افته به سید خلیل ، از دورم معلومه کمرش خم شده ، شایدم خمتر ! اخه یادمه فریادش دمدمای رفتنم ، همون روزا که اعتقاد داشت من باعث و بانی مشکلاتم و خودش صالح و پاکه :
- سیاوش ! اگه یه روزی من مردم بدون تو دقم دادی ، اگه یه بلایی سرم بیاد بدون مسئولش تویی نه هیچ کس دیگه ! کمرمو خم کردی سیاوش !
برافروخته میشم از حرفش . سید خلیل همیشه جلوی من توپش پر بود :
- سید خلیل تمومش کن ! بدهکارم شدم ؟؟ نذار دهنم وا بشه و نگفته ها رو ، نباید گفته شه ها رو به زبون بیارم که نه خودم بتونم سر بلند کنم ! نه این کمر خم شده ات بشکنه.
سید خلیل که انگار ترسیده و عصبی شده ، صورتش سیاه و سیاه تر میشه حتی نمی تونم ، شایدم نمیخوام که بزنم پشت کمرش ، نفسی که رفته رو برگردونم !
وایسادمو نگاهش میکنم که در خونه باز میشه و مامان صورت سیاه شده سید خلیل و میبینه و دادش سر من بلند میشه :
- سیاوش ، سیاوش ! داری چه غلطی میکنی ؟؟؟ دست از سرش بردار ، برو از این خونه بیرون تا نکشیش ول کن نیستی …
من میرم و نمی فهمم مامان چجوری سید خلیل و احیا میکنه .
زجه های سارا منو از خاطره های تلخم میکشه بیرون ، این زجه ها امونم و بریده ، نمی تونم وایسم و ناله هاشو بشنوم .
دارن سپهر و ابدی میکنن ، من چرا اشک ندارم ، چرا پای رفتن حتی واسه دیدار اخر و ندارم .
سارا فریاد میکشه :
- نفسم رفت ، عمرم رفت ، جیگرم سوخت ، داداشم رفت .
چرا سید نمیگه ساکت غریبه ها صداتو نشنون !
هنوز صدای سید خلیل به خوبی همون روزا تو گوشمه ، همون روزا که خوندن سارا واسه خان داداشش جرم بود :
- سارا ! باز صداتو انداختی سرت ؟ نمیگی داداش جوون داری تو خونه ، ببند اون وامونده رو !
نگاه میکنم به سید ، کی میخواد دست از این خشک مذهب بازیاش برداره :
- حاجی چی کار سارا داری ، تو این مملکت که نمیتونه بخونه ، واسه منه داداشم نخونه ؟
سید مثل همیشه پر اخم زل میزنه به من :
- نه ! نخونه ! مملکت مملکتم نکن ، تو این خونه حق نداری از این حرفا بزنی فهمیدی ؟؟؟
حالا ، دقیقا همین الان دوس دارم برم جلو سید و ازش بپرسم ، من رفتم سید ، کمتر خم شده ات که خمتر شد ، صدای زجه های سارا رو که همه شنیدن ، همینو میخواستی انگار ، نه ؟!
غرق خاطره هام ، خاطره هایی که با دیدن سید و خانوادش یکی یکی دارن از جلو چشمم رد میشن و قلبمو میسوزونن !
به خودم که میام دستم از آتیش سیگاری که یه پُک بیشتر بهم کام نداده میسوزه ، نفسم تنگ شده کرواتمو شل میکنم ، کام آخر و میگیرمو ته سیگار و میندازم زمین ، زیر پا لهش میکنم .
دود میپره تو گلوم نفسمو تنگتر میکنه می افتم به سرفه نگاهم به مامانه که بیهوا برمیگرده سمت من ، بعیده از سرفه هام منو بشناسه اما محض احتیاط دوباره میرم پشت درخت ، حتی نمیخوام تصور کنم که لحظه ای منو دیده باشن .
نگاهم باز دوخته میشه به مراسم ، سپهر و انگار ابدی کردن ، سکوت بدیه سارا از حال رفته و مامان !!! مامان چرا ناله هاش بیحرفه ؟! مثل همون موقع که منم داشتن ابدی میکردن ، اون روزا هم پر سکوت بود ، نتونستم که برم و سپهر و واسه بار آخر ببینم ، دل خوش میکنم به همون دیدار آخرمون و باز کشیده میشم تو خاطره هام !
تو اتاقم نشستم و زل زدم به چمدونای بسته شده ام ، سپهر بیهوا میاد داخل و منو ماتم زده رو تخم میبینه ، کنارم میشینه :
- داداش آخه کجا بار و بندیل و بستی ؟ نمیگی مامان دق میکنه ؟ سارا که همه امیدش تویی !!!
دست میذارم رو شونه اش ، خوش هیکل شده ، بزرگ شده ، حتی بزرگ تر از من ، میخندم :
- نه سپهر جان من برم هیچ اتفاقی واسه کسی نمی افته ، نمیبینی سارا شیطنتش سر جاشه ، مامانم که احتمالا واسه سید خلیل …
سپهر اخماشو میکشه تو هم :
- داداش !!! باز سید خلیل ؟ بابامونه ها !
یه پوزخند بدی میشینه رو لبام ، سری تکون میدم ، نمیخوام دم رفتن سپهر و آزارش بدم :
- باشه سپهر جان ، مامانم واسه حاجی روزه سکوت گرفته .
نفس عمیقی میکشه و ناراحت چشم میدوزه بهم :
- من چی داداش ؟ دلتنگت میشم !
من باید ریشه ی این احساس و از دلم بکنم :
- من نمیشم ، تمام !!!
صدای ضجه وار سارا میکشونتم بیرون از خاطرات اون روزای سیاه :
- ای خدا بیکس شدم !
یه دست آروم میشینه رو شونه ام و من از بهت حرف سارا میام بیرون ،سرمو میچرخونم، نگاهم می افته به دانش …
سیگار تازه روشن شده رو از دستام میگیره و زیر پا لهش میکنه … بیچاره همه ته سیگارا …
پوزخندی به رفتارش میزنم !
پر اخم زل میزنه بهم :
- خفه نشدی انقدر سیگار کشیدی سیا ؟!
فقط نگاهش میکنم و یه طرف لبم میره بالا !
اما اون اینبار با محبت تر حرفشو از سر میگیره :
- تسلیت میگم ، یعنی نمیدونم اما امیدوارم اینطوری … پوفــ ! چی بهت بگم سیا ! چی بگم .
من از تکرار این کلمه بیزارم ، از گوشه چشم نگاهی بهش میندازم :
- فقط نگو “سیا ”
لباش کش میاد :
- پس زبونت و همرات اوردی ؟!
اینبارم فقط یه نگاه میشه جواب دانش .
دو ساعته ایستادمو خیره ام به مراسم ، کم کم سر خاک هم خلوت شده اما سارا !!!
سارا هنوز مصرانه نشسته ، هیچ کس نتونسته بلندش کنه ، مثل سابق هنوز وفاداره ، هنوز یکدنده و هنوز لجباز حتی !
از این وفاداریش لبخند میاد به لبم ، چه خوب که دم رفتنم سارا و سپهر و داشتم ، که حرف بزنن از دلتنگیاشون ، از دوست داشتن و نرفتن من :
- سیا ! سیایی !
سری تکون میدم و میخوام که جواب سارا رو جدی بدم ، اما این لبخند مرموز پشت لبم نمیذازه :
- سارا !!! سیاه خودتی انقد منو سیایی صدا نکن بلکه بتونی گوشامو مخملی کنی .
صدای خنده ی سارا ، اون لبخند شیرین و چال کنار لپش ! دستم میره که لپش و بکشم و بگم ” قربون اون خندت ” که سید خلیل نمی دونم از کجا سر و کلش پیدا میشه !
خیره میشه به سارا :
- باز چه خبره ؟ سارا نیشت چرا بازه ؟!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته دانلود رمان راز سر به مهر اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 74

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>