عنوان رمان:روهان،روحان
نویسنده:ماه پسند(مرجان)
تعداد صفحات پی دی اف:۴۲۴
تعداد صفحات جاوا:۲۱۲۴
منبع:سایت نودهشتیا
منتشر شده برای کامپیوتر(pdf)، موبایل(java)، اندروید(apk)، اندروید؛ تبلت؛ آیفون؛ آیپد(epub)
خلاصه:اینبار داستان ما درباره یه جاییه که کمی با مکان های دیگه متفاوته….! درباره آدمیه که شاید انسانی باب میل و خوش اخلاق نباشه ولی بد نیست …! اما شرایط زندگی با اون جوردیگه ای تا میکنه….
دختری که خودساخته و مهربونه …
کسی که سالها از اون مکان و آدماش دور بوده و حالا برگشته …
رازی که سربه مهر مونده و کشف حقیقت خودش به سراغ دختر قصه ما میاد…!
و صدایی از ته چاهی ژرف و تاریک
چاهی پر از درخت! پر از زندگی!
و زندگی مرگبار و پر از حسرت
جایی که برای برگشتن مسیری نیست
راهی نیست…
لحظه ای برای ترس … برای جدایی… لحظه ای برای نفس بریدن … برای چشم باز کردن …
فقط و فقط تاریکی دیدن … ظلمت … دیدن چیزی شبیه کابوس یا رویایی بی نهایت غریب
دیدن کسی شبیه خوت … شبیه گدشته ات … یا شاید هم تکراری در آینده … !
جست و جو … تلاش برای یافتن حقیقت ،حقیقتی از جنس خودت …
از جنس ترس … از جنس همین درخت های بی انتها و نفرت انگیز …!
تا ناگهان تابش نور … روشن شدن حتی تکه ای از این ظلمت
من مسیر را برای باز گشت هموار میکنم
این راه پر از روشنایی است …
آغاز کتاب:
-آقای افخم ، نامزدتون ،خانم مینا سعادت کجاست؟
-اگه میدونستیم ، مزاحم شما نمی شدیم!
-یعنی می خوایید از مکان نامزدتون اظهار بی اطلاعی کنید؟!
-بله،دقیقا!
-ولی خانواده اش میگن که آخرین بار با شما بوده
-بله
-کامل توضیح بدید لطفا!
-بله، ما شامو بیرون بودیم بعد هم من مینا رو جلوی خونه اشون پیاده کردم
-وارد منزل هم شد؟
-باید شده باشه
-یعنی شما مطمئن نیستید که وارد منزل شده یا نه!؟
-خیر
-چرا؟
-خب من منتظر نموندم که ببینم وارد خونه میشه یا نه!
-چرا؟ مگه نامزدتون نبود؟
-چه ربطی داره؟
-ربطش به اینه که اگه برای شما مهم بوده صبر میکردید تا مطمئن بشید بدون مشکل وارد خونه می شه!
-رابطه ما همیشه همینطوری بوده!
-یعنی رابطه ای بدون علاقه!؟
-خیر! ما به هم علاقه داشتیم
-ولی ما از هر کس بازجویی کردیم گفته که نامزدی شما دوتا به اجبار بوده و بدون علاقه!
-خب این چیو ثابت میکنه؟!
-خودتون چی فکر میکنید؟!
-مسخره است! نکنه می خوایید بگید که چون ما به هم علاقه نداشتیم،من نامزدمو سربه نیست کردم!؟
-پس به هم علاقه ای نداشتید!؟
-اگه بگم خیر مشکل حله!؟
-نه کاملا،هنوز نامزد شما پیدا نشده!
-من نمیدونم مینا کجاست
-خانوادتون میگن که شما اون شب خونه نبودید،کجا رفته بودید؟!
-خونه پدر بزرگم
-چرا اونجا؟
-به اون خونه باغ علاقه دارم،اونجا احساس آرامش میکنم!
-به چه جای اونجا علاقه دارید ؟
-متوجه منطورتون نمی شم!؟
-خیلی راحت بگم که نامزدتونو کجا مخفی کردید؟!
-برای بار هزارم میگم، من نمی دونم مینا کجاست. اگه میدونستم پیداش میکردم و تحویل خانواده اش می دادم تا از دست همه راحت بشم!
-آقای افخم به نفع خودتونه به ما بگید که با نامزدتون چیکار کردید که هیچ اثری ازش نیست!؟
-واقعا که! نامز من ۴۸ ساعته که نا پدید شده،اونوقت شما منو متهم میکنید!
-چون شواهد نشون میده که شما…
-کدوم شواهد؟؟من اون شب مینا و رسوندم جلوی خونه اشون،چون کمی با هم بحثمون شده بود وقتی پیاده شد حتی خداحافظی هم نکرد… منم منتظر نموندم که اون بره داخل خونه،سریع گازشو گرفتم و رفتم سمت خونه پدربزرگم.
-کسی هم شما رو اونجا دیده!؟
–البته… باغبان اونجا درو برای من باز کرد
-در اسرع وقت با باغبان اونجا هم صحبت میکنیم، ولی مهم پدربزرگتونه که میگه شما رو اونشب تو خونه باغش ندیده!
-خب منم ایشونو ندیدم،اون خونه باغ اونقدر بزرگ هست که رفت و آمد های جزئی داخلش معلوم نباشه.من شب دیر وقت رفتم اتاق خودمو صبح هم زود رفتم شرکت.
-بسیار خب…آقای افخم ما از یازجویی های محلیمون متوجه شدیم که مادر بزرگ شما هم حدود ۴۰سال پیش ناپدید شده!
-چیز زیادی در این باره نمیدونم
-ولی مادر بزرگ شما هم …
-من فقط میدونم که مادر بزرگ با میشن میره ته دره و آتیش میگیره،ناپدید نشده!
-امکان داره که رابطه ای بین این دو باشه؟!
-خواهش مکنم! مادر بزرگ من ۴۰سال پیش فوت کرده و نامز من ۴۸ ساعته که گم شده،اصلا من فکر نمیکنم که گم شده باشه!
-چطور؟!
-خب شاید پدر مینا برای خبر کردن پلیس کمی عجله کرده،شاید مینا جایی باشه و نخواد کسی بدونه!
-ما خودمون این احتمالو دادیم … ولی مادرش میگه دخترش از این عادتها نداشته!
-من واقعا چیزی نمی دونم، ولی خیلی دوست دارم مینا زودتر پیدا بشه و این قاعله ختم به خیر بشه.
-ما هم تمام تلاشمونو برای پیدا شدن خانم مینا سعادت به کار میگیریم.فقط… تا پیدا شدن نامزدتون از شهر خارج نشید.
نوشته دانلود رمان روهان،روحان اولین بار در پاتوق رمان | دانلود کتاب و رمان پدیدار شد.